شرح حکایت شعر مولانا: فردا بشنوی این بانگ را


نیمه شبی، دزدی پای دیوار خانه ای نشسته و سرگرم سوراخ کردن آن بود. صاحب خانه صدای کندن دیوار را شنید، پس به پشت بام رفت و پرسید: چه می کنی؟ دزد گفت: دُهل می زنم. مرد که متعجب شده بود، پرسید: پس صدای آن کو؟ دزد گفت: صدای این دُهل را فردا بشنوی!

گفت: فردا بشنوی این بانگ را نـعــره «یــا حَــسْـرَتــا واوَیْــلَـتـا»

من چو رفتم بشنوی بانگ دهل آن زمان واقف شوی بر جزء و کل


توضیح :

در این حکایت پرمعنا، مولانا به زیبایی تمام، مسئله آگاهی از روز قیامت را یادآور می شود. به این بیان که انسان ها در روز رستاخیز، با شنیدن صدای شیپور اسرافیل (ملک مقرب درگاه خداوند)، از خواب نوشین بامداد رحیل بیدار می شوند و جزئیات و کلیات اعمال خود را می بینند و به تعبیر مولوی، در روز قیامت صدای اعمالشان که در دنیا انجام داده اند به گوششان می رسد.


خداوند نیز در کلام وحی خویش، این مهم را چنین بیان می دارد:  (سوره کهف: آیه 49)...


و کارنامه [عمل شما در میان] نهاده می شود. آن گاه بزه کاران را از آنچه در آن است، بیمناک می بینی و می گویند: ای وای بر ما! این چه نامه ای است که هیچ [کار] کوچک و بزرگ را فرو نگذاشته، جز اینکه همه را به حساب آورده است. و آنچه را انجام داده اند، حاضر باشد.



پیام اخلاقی متن:

صورت های واقعی اعمال ناشایست انسان، در روز رستاخیز آشکار خواهد شد.