گاهی کسی را دوست داریم، اما او نمیفهمد.
گاهی کسی ما را دوست دارد، ما نمیفهمیم.
خلاصه یه مشت نفهم دور هم جمع شدیم و تشکیل اجتماع دادیم.
توی زندگیتون هیچ وقت با یه خـــر درد و دل نکنید!
بقیه را در ادامه مطلب بخوانید
فـامیـلِ دور: آقـای مجـری من با زوری که در ایـن خــر میبینـم افـق های روشنـی در برابـر خـودم میبینـم.
جیــگر: مـن خــر نیستـــم، مـن خر نیستم، مـن خــر نـیستم
فـامیـلِ دور: ببـخشیـد جسـارت کـردم,شمـا عقـابی,پـروانه ای, مـن خـرم که با تـو توی ایـن خـونه مـونـدم.
مجری :فامیل جان شما ۳۵ تا گل خوردین اینا ۱ دونه، پس شما باختین!
فامیل دور :آقای مجری چرا زور میگین؟ ۳۵ بیشتره یا ۱؟
مجری :خب معلومه، ۳۵
فامیل دور :من دیگه حرفی ندارم
مجری در حال پاره کردن دفتر مشق کلاه قرمزی چون خودش ننوشته بود . . .
مجری: الان این رو پاره میکنم تا خودت مشقاتو بنویسی.
فامیل دور: نه، عجب گیری افتادیما، ۳ ساعت به این گاو فهموندیم که نباید پاره کنه و بخوره، حالا باید به شما بفهمونیم
مجری: سشوار من کو؟
فامیل دور: سه شووار من بعید می دونم تو خونه داشته باشیم
فوقش یه شووار که ایینجا نداریم ما تو دور یه نفر داشتیم یه شووار داشت فوت کرد یه شووار دیگه گرفت شد دو شووار
مجری: یه خاطره داری تو زندگیت که توش در نداشته باشه؟
فامیل دور: ما یه بار رفته بودیم یه کاروانسرایی خوابیده بودیم. جوون بودم اون موقع ها. خسته شدیم رفتیم خوابیدیم. صبح که اومدیم بیرون دیدیم درش رو دزدیدن بردن. در نداشت.
- بازم که در گفتی که
- بابا در نداشت دیگه درش رو برده بودن
- نه، اصلا یه خاطره دیگه. اصلا راجع به چه می دونم کوه مثلا
- آره یه بار رفته بودیم دربند ...
- نه، ببین باز در داره، راجع به دریا بگو که آب داره
- خوب اونم در داره دیگه. دیدی حالا، چیز بی در وجود نداره اصلا