اس ام اس عاشقانه و رمانتیک


اس ام اس عاشقانه و رمانتیک


دیونه

وحشی

سنگدل

ترسو

تیمارستانی

دورو

ابله

روانی

معتاد

حالا کلمه اول هر حرف رو کنار هم بزاری چی میشه؟

----------

می دانم !

بهار٬ خنده ی زیبای توست که هر روز در دلم سبز می شود

----------

گر رود دیده و عقل و خرد و جان تو مرو

که مرا دیدن تو بهتر از ایشان تو مرو

آفتاب و فلک اندر کنف سایه توست

گر رود این فلک و اختر تابات تو مرو

----------

بیـــا برای یکــبار هــم که شـــده…

دست به خلاف بزنیـم…!

من اندوه تـــو را مـــی دزدم…!

تو تنهـایـی مـرا…!!

----------

نداشتن تو یعنی اینکه دیگری تو را دارد

نمی دانم نداشتن ات سخت تر است یا تحمل اینکه دیگری تو را داشته باشد

----------

دارم حست می کنم لحظه لحظه با منی

تو تموم لحظه هام تو  هوام پر میزنی

این چه احساسیه که واسه من مقدسی

تا دلم تورو میخواد تو به دادم می رسی

----------

انگشتانت را …

به من قرض بده

برای شمردن لحظه های نبودنت

کم آورده ام!…

----------

به یادت آرزو کردم که چشمانت اگر تر شد

به شوق آرزو باشد نه تکرار غم دیروز..

----------

میشنوی؟

بعد از اینکه تو دلم را صدا زدی

لحظه به لحظه دارد پاسخت را میدهد

----------

دلم گم کرده راهش را

و چشمانم نگاهش را

شبیه آسمانی که

شبی گم کرده ماهش را

----------

اگرچه خسته از رهم ولی برای دیدنت

به بال شوق یاد تو سوار می شوم بیا

----------

برایم مثل بهار میمانی

آمدنت را همیشه تحویل میگیرم …

----------

به مقصد نرسیده از اتوبوس پیاده می شوم

دلم از آن همه همهمه می گیرد

تو که نباشی حوصله ام از خودم نیز سر میرود

----------

شاید تو از شعرهای من چیزی نفهمی

اما شعرهای من خیلی خوب تو را می فهمند …

----------

ﺷﯿﺮین ﺍﯾﻨﻘﺪﺭﻫﺎ ﻫﻢ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻧﺒﻮﺩ

ﺍﻣﺎ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯾﺶ کوﻩ کند

ﻭﻟﯽ حاﻻ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮﯾﻦﺷﯿرﯾﻦ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ

ﻫمین کهﻓﺮﻫﺎﺩﺕ ﻫﻮﺍﯾﯽ ﻧﺸﻮﺩ ﺍﻧﮕﺎﺭ کوه ﮐﻨﺪﻩ

----------

گذاشتم خیال کنی از یاد بردمت

پنهانی دوست داشتنت صفایی دارد که نپرس …

----------

میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست

که می توان با آن به رنج های زندگی هم دل بست …

از شبنم عشق،خاک آدم گل شد

شوری برخاست فتنه ای حاصل شد

سرنشتر عشق بر رگ روح زدند

یه قطره خون چکید و نامش دل شد

----------

باران میبارد

و هوا پر شده از دوستت دارم هایی

که به دست باد ها سپرده ام

کـاش!

پنجره ات باز باشد…

----------

این روزها تلخ می گذرد ، دستم می لرزد از توصیفش !

همین بس که :

نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی، مثل خودکشی است ،با تیغِ کُند.