جمله های به یادماندنی و کوتاه از سعدی
- هر چه نپاید، دل بستگی را نشاید.
- ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند.
- هر که خیانت ورزد، پشتش در حساب بلرزد.
- خانه دوستان بروب و درِ دشمنان مکوب.
- اگر شب ها همه قدر بودی، شب قدر بی قدر بودی.
- صد چندان که دانا را از نادان نفرت است، نادان را از دانا وحشت است.
- هر که را زر در ترازوست، زور در بازوست.
- از نفس پرور، هنروری نیاید و بی هنر، سروری را نشاید.
- هر که بر زیردستان نبخشاید، به جور زبردستان گرفتار آید.
- همه کس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال.
- مشک آن است که خود ببوید، نه آنکه عطار بگوید.
- دوستی را که به عمری فرا چنگ آرند، نشاید که به یک دم بیازارند.
- شیطان با مخلصان برنمی آید و سلطان با مفلسان.
- هر که در زندگی، نانش نخورند، چون بمیرد، نامش نبرند.
- هر که با بدان نشیند نیکی نبیند.
- رأی بی قوت، مکر و فسون است و قوّت بی رأی، جهل و جنون.
- قدر عافیت کسی داند، که به مصیبتی گرفتار آید.
- ملوک از بهر پاس رعیّتند، نه رعیت از بهر طاعت ملوک.
- مال از بهر آسایش عمر است، نه عمر از بهر گرد کردن مال.
- خشم بیش از حد گرفتن، وحشت آرد و لطف بی دقت، هیبت ببرد.
- برادر که در بند خویش است، نه برادر و نه خویش است.
- عالم ناپرهیزکار، کور مشعله دار است.
- هنر، چشمه زاینده است و دولت پانیده.